سبد خرید 0
  • آزمون هوشمند طب سنتی تشخیص_درمان
  • خریدهای من
  • طبیس تی‌وی
  • وبلاگ
    • تجویزات ساده طب سنتی
    • مقالات تخصصی
      • خواص مفردات
      • اصول درمانگری
  • 09029127050
  • tebbis.academy@gmail.com
0
طبیس
  • آزمون هوشمند طب سنتی تشخیص_درمان
  • خریدهای من
  • طبیس تی‌وی
  • وبلاگ
    • تجویزات ساده طب سنتی
    • مقالات تخصصی
      • خواص مفردات
      • اصول درمانگری
ورود / عضویت
آخرین اطلاعیه ها
لطفا برای نمایش اطلاعیه ها وارد شوید
طبیس > وبلاگ > مقالات تخصصی > اصول درمانگری > آشنایی با تعاریف اصطلاحات تخصصی کاربردی در طب اسلامی ایرانی

آشنایی با تعاریف اصطلاحات تخصصی کاربردی در طب اسلامی ایرانی

اصطلاحات تخصصی طب سنتی

تعریف واژگان تخصصی در طب اسلامی ایرانی

 

در مسیر یادگیری درمانگری طب اسلامی ایرانی، با مطالعه منابع، حتما به کلماتی برخورد خواهیم کرد که آشنایی با معنی و مفهوم آنها برایمان گنگ بوده و یادگیری آنها ضروری است. از طرفی برای سهولت در یادگیری و آموزش، به اصطلاحاتی نیاز داریم که یک سری ویژگی ها، اعمال و تعاریف را خیلی خلاصه به ما بفهماند.

در این مقاله به تعریف واژه های کاربردی در طب اسلامی ایرانی پرداخته ایم. سعی شده است تعاریف، به ساده ترین روش و به ترتیب حروف الفبا ارائه شود، در این صورت پیدا کردن کلمه مورد نظر شما آسان‌تر خواهد بود.

لازم به ذکر است تهیه این مقاله، با هزینه مالی و زمانی همراه بوده و کپی کردن آن بدون ذکر منبع، بدون رضایت طبیس بوده و از لحاظ اخلاقی و شرعی دارای اشکال است.

 

واژگان تخصصی در مورد خواص ادویه

 

اَکّال: به دوایی می‌گویند که به دلیل شدت قوت تحلیل و نفوذش، اجزای جوهر پوست را تفریق می کند؛ مانند آهک، اشنان، الماس،انزروت، پیاز عنصل، توتیای هندی، جواکهار، زاج سفید، زنگار، سیر، شیر عشر، کشته صدف و… .

 

جاذِب: به دوایی می‌گویند که لطافت و حرارت موجود در آن، اخلاط، رطوبات بدن و خون را به طرف خود و ظاهر پوست می کشد؛ مانند اشق، پونه، پیاز عنصل، حنظل، دارشیشعان، زراوند، سپستان، سورنجان، سیاه دانه، سیر، کشته صدف، فلفل سیاه، فلفل تند، قسط شیرین، لادن، مرزنجوش، مصطکی، نرگس، هلیله و… .

 

جالی: به دوایی می‌گویند که لایه‌ای از سطح عضو را برمی دارد یا رطوبت لزج و مواد زائد را از بین می‌برد و از اکال ضعیف‌تر است؛ مانند آب تره، خربزه، خردل، خرزهره، ریشه بنفشه، زاج سفید، زردچوبه، سیاه‌دانه، سیر، شیرخشت، عدس، عسل، عودالصلیب، فضله کبوتر، کف دریا، کندر، گل محمدی، لک، لیمو ترش، ماش، مصطکی، نبات، نرگس، نمک، نوشادر، وسمه و… .

 

حابس الدَّم: به دوایی می گویند که به دلیل شدت قبض و برودت، درون عروق و رگها سده ایجاد می‌کند و با قبض عضو، باعث بند آمدن خون ریزی می‌شود؛ مانند آمله، اقاقیا، انجبار، بارهنگ، بزرالبنج، پنبه سوخته، پوست انار، تره، جامن، خاک، خرفه، خشخاش، خون سیاوشان، ذرت، زردچوبه، زرنباد، زیره سیاه، سداب، سنجد، سنگ جراحت، کشته طلق، عقیق، فرنجمشک، فوفل، کزمازج، کندر، کهربا، گردو، گِل ارمنی، گلنار، لک، مازو، مصطکی، هلیله و… .

 

حالِق الشَّعر: به دوایی می‌گویند که ریشه مو را سست می کند تا به آسانی دفع شود؛ مانند آهک، خاکستر چوب، زرنیخ، سفیداب، شیرعشر و… .

 

حَکّاک: دوایی است که به دلیل حدت و حرارت، اخلاط را به سوی مسامات جذب می کند و باعث خارش می شود؛ مانند سدر، توتیا، شوره، فلفل سیاه، گزنه و… .

 

دابِق: به دوایی گفته می‌شود که به دلیل داشتن لزوجت می چسبد؛ مانند سریشم، صمغ عربی، عسل، لادن، لاک و… .

 

رادِع: به دوایی می‌گویند که به دلیل برودت و قوت قبض خود، اخلاط و مسامات را سفت می کند و مانع از ریزش مواد به عضو می شود که مخالف جاذب است؛ مانند تاجریزی، تخم‌کتان، ختمی، سرکه، صندل سفید، صندل قرمز، خیار شنبر، گلنار و… .

 

عاصِر: دوایی است که به دلیل قوت قبض خود، عضو را چلانده و رطوبات رقیقه ای را که در خلل عضو جمع شده است، از هر منفذی بیرون می‌راند؛ مانند آمله، پوست انار، تمرهندی، خشخاش، زرشک، سرکه، سرمه، سماق، کشته طلق، گلنار، مازو، هلیله کابلی و… .

 

غَسّال: به دوایی می‌گویند که با رطوبت خود (نه حرارت) اخلاط را از سطح عضو می شوید و سیال بودنش ضروری است؛ مانند آب نیمه گرم، آش جو، شربت عسل، شیر گرم، ماءالشعیر و… .

 

قابِض: دوایی است که به دلیل خشکی، عضو و عروق را می چلاند؛ مانند آب انار ترش، آب یخ، آبغوره، آمله، اسفرزه بریان، اقاقیا، بارهنگ، باقلا، برگ مورد، برنج، به، پوست انار، پوست پسته، پوست ترنج، تاجریزی، تباشیر، تخم خشخاش، تخم ریحان، تخم مورد، ترشک، ترمس، ترنج، تمرهندی، شاه توت، جفت بلوط، چشوم، چغندرقند، چوب چینی، حب الآس، خرمالو، خرنوب، خشخاش، دارچین، دارشیشعان، دم اسب، خون سیاوشان، زاج سفید، زرشک، زعفران، زغال اخته، زیره سیاه، سرکه، سرمه، سماق، سنگدانه مرغ، صندل سفید، صندل قرمز، عدس، کزمازج، کندر، کوکنار، کهربا، گردو، گل محمدی خشک شده، گل مخطوم، گلنار، لادن، لیموترش، مازو، مصطکی، مغز هسته انبه، موز، ناخنک، نخود، ورق طلا، ورق نقره، هلیله، هواچوبه، یخ و… .

 

قاتِل: به دوایی می‌گویند که به دلیل ضدیت خود، ارواح بدن را فاسد می کند و مرادف سم است؛ مانند اشنان، بادام تلخ، بزرالبنج، بیش، تاتوره، تخم کرچک، توتیای هندی، جیوه، حب السلاطین، خرزهره، خشخاش، زاج، سرب، آرسنیک، سنگ‌سرمه، شوکران، شیرعشر، فرفیون، کچوله، مازریون، مرداسنگ، نوشادر و… .

 

قاتِل دیدان: دوایی است که امعاء را از انگل پاک میکند؛ مانند آناناس، آنغوزه، آویشن، اسفند، اشق، افتیمون، افسنتین، اکالیپتوس، برگ آلو، بوره، بوزیدان، پوست ریشه انا،ر پوست گردو، پوست نیم، پونه، پیاز عنصل، ترمس، رب ریوند، تربانتین، روغن کرچک، زراوند، زنجبیل، زنیان، زوفا، سپستان، سرکه، سعد، سقمونیا، سندروس، سیاه دانه، صبر زرد، عشر، فرفیون، فوفل، موز، نمک و… .

 

قاشِر: دوایی که به اندازه ای جالی است که حتی می‌تواند چرک را از سطح استخوان بزداید و به سطح پوست بیاورد؛ مانند خشخاش، زراوند، قسط، کبیکج، کنجد سیاه و… .

 

کاسِر ریاح: دوایی است که به دلیل قوت حرارت و خشکی، ریاح غلیظ را رقیق و سپس دفع می سازد؛ مانند آنغوزه، پونه، تخم سداب، تنکار، جوز بوا، خردل، دارچین، رازیانه، زرنباد، زنجبیل، زنیان، زیره، سنبل الطیب، سیاه دانه، عود، غاریقون، فلفل سیاه، کافور، کندر، گشنیز، مصطکی، موم، مویز، میخک، نعناع، نمک، نوشادر، هل و… .

 

کاوی: دوایی که به دلیل شدت حرارت و حدت و خشکی، عضو را داغ کرده، مجاری را مسدود می سازد؛ مانند بیش، توتیا، خردل، زاج، سفیداب، سیر، گچ و… .

 

لاذِع: دوایی است که به دلیل قوت حرارت و شدت نفوذ، باعث تفرق اتصال در منافذ می‌شود؛ مانند ابهل، خردل، خرزهره، زرنیخ، سرکه، شیرعشر، لیمو ترش، نمک و… .

 

مُبَرِّد: به دوایی می‌گویند که به سبب قوت برودت، عضو را سرد می کند؛ مانند آلو بخارا، صندل سفید، صندل قرمز، کاسنی، کافور، نیلوفر آبی و… .

 

مُبَهّی: دوایی که به دلیل حرارت معتدله و رطوبت، باعث تحریک و افزایش میل جنسی و قوه باه می‌شود و ماده منی و ریاح را افزایش می دهد؛ مانند آفتاب گردان، آلوئه ورا، آمله، آنغوزه، آویشن، اسفند، انبه، بابچی، بادام شیرین، باقلا، بامیه، بلادر، بوزیدان، بهمن، بهنگره، بیدمشک، پادزهر معدنی، پسته، پنبه، پنبه دانه، پیاز عنصل، پیاز، تخم پیاز، آب تره، ترنجبین، تره، توت سفید، ثعلب، جدوار، جوزبوا، جیوه، چلغوزه، حناء، خارخسک، خرزهره، خرما، خولنجان، زردک، زرنباد، زنیان، زیره سبز، سنبل الطیب، سیر، شقاقل، شیرین بیان، عسل، عنبر، فلفل تند، فلفل سیاه، فندق، قدومه، قسط شیرین، کافور( مقدار کم)، کبابه چینی، کریلا، کشته الماس، کشته روی، کشته زرنیخ، کشته پادزهر معدنی، کشته آرسنیک، کشته شنجرف، کشته طلا، کشته فولاد، کشته مس، کشته نقره، کنجد، کنگر، گردو، گزنه، گندم، گوشت شتر، گوشت گوسفند، مار‌چوبه، ماش، مال کنگنی، مغز بلادر، موصلی سفید، نارگیل، نخود، نرگس، هلو و… .

 

 

مُجَفِّف: دوایی است که به دلیل خشک بودن، رطوبات عضو را خشک میکند؛ مانند آویشن، آهک آبدیده، ابهل، ارزن، اسارون، اشق، اشنان، اقاقیا، انزروت، بابونه، بادنجان، باریجه، بالنگ، بزرالبنج، برگد، بسباسه، پوست انار، تربد، توتیای هندی، حناء، خرزهره، دارشیشعان، ذرت، زاج، زیره، سندروس، سنگ جراحت، سیاه دانه، صبر زرد، قهوه، کلم، مردار سنگ و… .

 

مُجَمِّد: دوایی است که به سبب داشتن قوت برودت و قبض، اخلاط مایع و رطوبات را سفت و غلیظ میکند؛ مانند بزرالبنج، شیربرگد، صمغ عربی، کتیرا، کهربا، گِل، موم، نشاسته و… .

 

مُحَرِّق: دوایی که به دلیل داشتن قوت حرارت و نفوذ، اجزای لطیف و رطوبات عضو را تحلیل می‌برد؛ مانند آهک، زرنیخ، زنگار، شیرعشر، فرفیون، گچ و… .

 

مُحَلِّل: به دوایی می گویند که در اثر قوت حرارت، باعث تحلیل اخلاط غلیظِ عضو و دفع کامل آنها می‌شود؛ مانند بابونه، جدوار، ناخنک و… .

 

محلل اورام: دوایی محلل است که اورا م را تحلیل می برد؛ مانند آویشن، خرزهره، حناء، دارشیشعان، زردچوبه، سقز، گردو، نرگس، گندم، لادن، لک، لوبیا، مرزنجوش، مصطکی، نیم، وسمه و… .

 

محلل ریاح: به دوای محللی می‌گویند که ریاح را تحلیل می‌برد؛ مانند باباآدم، بالنگ، بهمن، آب تره، دارچین، دارشیشعان، ریشه کبر، زیره سیاه، سکبینج، سیر، شیرین بیان، کبابه چینی، کریلا، کندر، کندش، گلرنگ، لیموترش، مامیثا و… .

 

مُحَمِّر: دوایی که به دلیل داشتن قوت نفوذ و حرارت، خون را به سوی عضو جذب می‌کند و عضو قرمز می‌شود؛ مانند اشنه، انجیر، بوره، پوست نارنگی، پونه، خردل، دارچین، تربانتین، روغن سداب، روغن کهربا، روغن ناخنک، زعفران، سنبل الطیب، فلفل تند، مازریون، نعناع و… .

 

مُخَدِّر: به دوایی می‌گویند که به دلیل قوت قبض، خشکی و برودت خود، منافذ و مسامات عضو را می بندد و با جلوگیری از نفوذ روح نفسانی به عضو، آن را بی حس می‌کند؛ مانند برگ عناب، بزرالبنج، تاتوره، تنباکو، خشخاش، ریشه شاهتره، شوکران، کاکنج، کچوله، میخک، یبروح الصنم و… .

 

مُخْرج جَنین: دوایی که باعث اخراج جنین از رحم می شود؛ مانند ابهل، برگ حناء، بوزیدان، پرسیاوشان، پوست خیارشنبر، تخم حناء، تخم کتان، تنکار، خربق، زراوند، زیره سیاه، سداب، سلیخه، فلفل سیاه و… .

 

مُخَشِّن: دوایی که به دلیل قوت قبض و خشکی خود، ظاهر پوست و سطح آن را خشن می کند؛ مانند آمله، بلادر، تخم تمرهندی، خردل، فلفل سیاه، فوفل، مغز انبه، ناخنک و… .

 

مُدِر: به دوایی می‌گویند که با قوت حرارت و لطافت خود، ماییت اغذیه و فضولات ل را از طریق ادرار، حیض، عرق و شیر اخراج می‌کند؛ مانند آویشن، پنیرک، لادن، رازیانه، سیاه‌دانه و… .

 

مدربول: دوایی مدر است که باعث ادرار بول می شود؛ مانند آب برگ کاسنی، آش جو، انیسون، بابونه، بادنجان، بیدمشک، بیش، پرسیاوشان، پنج انگشت، پنیرک، پونه، پیاز، پیاز عنصل، تخم خرفه، تخم کاسنی، دوقو، ترب، آب تره، تره،جاوشیر، جعفری، جو، جینسینگ، چای، چوب چینی، حناء، خارخسک، خارشتر، خربزه، خرفه، خرنوب، خیار، دارفلفل، دم گیلاس، رازیانه، دهن بلسان، روناس، ریشه رازیانه، ریوند چینی، زراوند، زردک، زرنباد، زعفران، زنیان، زوفا، سداب، سنبل الطیب، سلیخه، سورنجان شیرین، سیاه دانه، سیر، شلغم، شوره، عاقرقرحا، عود، قسط شیرین، قهوه، کاکل ذرت، کبابه چینی، کشته حجر الیهود، لادن، لوبیا، میعه سائله، نمک، هلیله، هندوانه و… .

 

مدر حیض: دوایی مدر است که باعث ادرار حیض میشود؛ مانند آنغوزه، آویشن، ابهل، اسفند، اشق، اشنه، انبه، بابونه، پرسیاوشان، پوست املتاس، پوست خیارشنبر، پیاز، تخم ترنج، تخم کرفس، آب تره، تره، تنکار، حب بلسان، خربزه، خربق، درمنه، رازیانه، رزماری، ریحان، ریشه رازیانه، ریوند چینی، زردک، زرنباد، زعفران، زنیان، زوفا، سداب، سعد، سلیخه، سنبل الطیب، سیاه‌دانه، شب بو، صبر زرد، عاقرقرحا، عنبر، عود، فراسیون، قاصدک، قسط شیرین، کبابه چینی، کرچک، گزنه، لادن، لوبیا، مرزنجوش، مرّ، نخود، یونجه و… .

 

مدر شیر: دوایی مدر است که باعث ادرار شیر میشود؛ مانند انیسون، بابونه، بادام کوهی، پنیرک، تخم گشنیز، ترب، رازیانه، زیره سفید، ستاور، سیاه دانه، شیرین بیان، عاقرقرحا، قدومه، کاهو، کریلا، کنجد سفید، گردو، لادن، لوبیا، موصلی سفید، موصلی سیاه و… .

 

مُدَمِّل: دوایی که به وسیله خشک کردن رطوبتِ زخم، باعث بهبود آن می شود؛ مانند آب برگ بارهنگ، آلو، آلوئه ورا، انزروت، خرزهره سفید، خون سیاوشان، زراوند، زیره، سرمه، سنگ جراحت، شیره بارهنگ، صبر زرد، صمغ عربی، کتیرا، کره حیوانی، گِل ارمنی، گلنار، مرداسنگ، موم سفید و… .

 

مُرَخّی: مرخی دوایی است که به دلیل قوت حرارت و رطوبت خود، پوست را نرم و عضو را شل میکند؛ مانند آب گرم، به دانه، تخم کتان، ختمی، روغن بادام شیرین، روغن زیتون، روغن گل محمدی، سویا، کلم، کلم پیچ، موم، ناخنک و… .

 

مُرَطِّب: دوایی که به دلیل داشتن رطوبت زیاد، رطوبت عضو را افزایش می‌دهد؛ مانند خربزه، خیارچنبر، خیار، روغن بادام شیرین، روغن کاهو، روغن کدو، هندوانه و… .

 

مُرَقِّق: به دوایی می‌گویند که به دلیل حرارت و رطوبت، اخلاط را رقیق می کند و برعکس مغلظ است؛ مانند آب، سرکه، شکر، عرق نعناع، عسل و… .

 

مُزَلِّق: دوایی که با لعاب خود، سطح عضو را لیز کرده، خلط را خارج می کند؛ مانند آلو بخارا، به دانه، تخم ریحان، ترنجبین، تمرهندی، سپستان و… .

 

مُسَخِّن: دوایی است که در اثر شدت گرمی، عضو را گرم می کند؛ مانند آویشن، اسارون، اسفند، باریجه، بالنگ، بومادران، جاوشیر، چای، حب بلسان، خولنجان، ایرسا، زیره سیاه، سکبینج، سلیخه، سیاه دانه، سیر، شقاقل، عسل بلادر، فلفل سیاه، گردو، لادن و… .

 

مُسَدِّد: دوایی است که به دلیل خشکی و کثافت خود، مسامات و مجاری را می بندد؛ مانند اسفرزه، تخم تمرهندی، خشخاش، سورنجان، موز نرسیده و… .

 

مُسَکِّن: دوایی که اخلاط و ارواح را از حرکات غیر طبیعی باز می دارد و درد را ساکن می کند؛ مانند انیسون، بزرالبنج، پرتقال، تخم کاهو، تنباکو، تنکار، جدوار، چوب چینی، خشخاش، ریوند چینی، سفیده تخم مرغ، سورنجان، سیر، شاهدانه، شوکران، کافور، مازریون، ماش، نخود، نیم و… .

 

مُسَمِّن: دوایی که به دلیل رطوبت فضیله و کثرت غذای خود، بدن را فربه میکند؛ مانند انبه، تخم‌خشخاش، توت سفید، شیر، طلع، کتیرا، کره، کنجد، مغز بادام، موز، نارگیل، نخود و… .

 

مُسَهِّل: دوایی که در اثر قوه مسهله و شدت حرارت، نفوذ پذیری، ترقیق و جذب و دفع، اخلاط فاسد همه عروق و فضولات معده را جذب و از طریق روده‌ها اخراج و دفع می کند؛ مانند برگ سنا، حب السلاطین، رب ریوند، ریوند چینی، هلیله و… .

 

مسهل به عَصْر: دوایی است که با فشردن و چلاندن روده‌ها، اسهال ایجاد می کند؛ مانند آلوچه نرسیده، به ترش، خرنوب، ریوند، میوه کنار و… .

 

مُسَیِّر: دوایی که به سبب داشتن خشکی، تندی یا سوزش، غلبه خواب را دفع می کند؛ مانند بوی کافور، بوی مشک، چای، خردل، سرکه، فلفل سیاه، قهوه، میخک، نعناع، نمک و… .

 

مُشَهّی: دوایی است که با تحریک طبیعت به خواستن غذا، اشتها را می افزاید؛ مانند آب سرد، آویشن، پوست لیموترش، ترب، ترنج، شرایط چرایته، خاکشیر، خرنوب، ریواس، زنجبیل، زنیان، زیره، سرکه، سکنجبین، شیر شتر، فلفل سیاه، کاسنی، کافور، کنگر، لیمو ترش، مصطکی، نارنج، هل سبز و… .

 

مُصْلِح: دوایی است که از راه‌هایی چون دفع ضرر دوا، یا معاونت در فعل دوا، یا حفظ قوت دارو، یا کسر حدت دوا، یا بدرقه کردن دارو برای رسیدن به همه بدن، اصلاح حال مأکول مشروب می کند؛ در واقع مصلح، اصلاح کننده است؛ مثلاً سنا دل پیچه می‌آورد و برای اصلاح دل پیچه، آن را به همراه گل محمدی یا انیسون استفاده میکنند.

 

مُعَرِّق: دوایی که به دلیل حرارت، تلطیف و ترقیق خود، رطوبات حبس شده را از راه مسامات پوست دفع می کند؛ مانند آناناس، اسطوخودوس، اشنان، انجیر، باباآدم، بابونه، بخورالاکراد، پامچال، پرسیاوشان، پونه، تخم گشنیز، چای، چرایته، چوب چینی، ریحان، عشبه مغربی، فلفل تند، کافور، کرفس، کندر، گل گاوزبان، گزنه، گلرنگ، مال کنگنی، نعناع و… .

 

مُعَطِّس: دوایی که با قوت حرارت و نفوذ خود، مواد مغزی را تحریک کرده، از طریق عطسه دفع می کند؛ مانند پودر تخم گشنیز، تنباکو، ریشه پامچال، فلفل سیاه و کندش و… .

 

مُعَظِّم: دوایی که باعث بزرگ شدن عضو میشود؛ مانند پوست خرزهره، دارچین، زالو، زعفران، زفت، عاقرقرحا، کرفس، خراطین، میخک و… .

 

مُغَرّی: دوایی خشک است که با داشتن اندکی رطوبت لزج، به منافذ و دهانه ها می چسبد و با بستن آنها، مانع سیلان می‌شود. هر چیز لزج سیال چسبنده را بر آتش نهند، به صورت مغری در می آید؛ مانند اسفرزه، انزروت، به دانه، پنیرک، ختمی، شکر تیغال، صمغ عربی، کتیرا، کنجد، برگ گاوزبان، موصلی سفید و… .

 

مُغَلِّظ: دوایی که مایعات، منی و خون را غلیظ میکند؛ مانند بامیه، ثعلب، خشخاش، عدس، کبابه چینی، کتیرا، لعاب اسفرزه، ماش، موز، موصلی سفید و… .

 

مُفَتِّت: دوایی که به دلیل شدت نفوذ و قوت، وقتی به اخلاط لزجه سنگ شده کیسه صفرا، کلیه و مثانه می رسد، آنها را ریزریز و نرم کرده، سپس از بدن دفع می کند؛ مانند بادام تلخ، پرسیاوشان، تخم کتان، جواکهار، حب القلت، حجرالیهود، خاکستر عقرب، سکبینج، سنگ سر ماهی و… .

 

مُفَتِّح: به دوایی می‌گویند که به دلیل قوت حرارت و شدت تلطیف خود، سده های روده ها، عروق و مسامات را باز می کند؛ مانند آویشن، افتیمون، بادرنجبویه، تخم افتیمون، دوقو، تربد، آب تره، تره، خارشتر، خربزه، خربق، دارشیشعان، رازیانه، ریشه بنفشه، ریشه رازیانه، زردچوبه، زردک، زعفران، زنجبیل، زیره سیاه، سداب، سرکه، عنصلی، سیر، شاهتره، غاریقون، فراسیون، کاسنی، کاهو، کبابه چینی، کندش، گل محمدی، نرگس، لادن، لک، لیموترش، مرزنجوش، نخود، هلیله و… .

 

مُفَرّح: دوایی که به دلیل داشتن لطافت، مزاج و اخلاط و روح حیوانی و نفسانی را تعدیل و تلطیف می‌کند؛ حزن را زایل کرده و قلب و مغز را تقویت می‌کند و باعث تفریح قلب و در نتیجه تفریح کل بدن می‌شود؛ مانند ابریشم، بادرنجبویه، بالنگو، بیدمشک، تخم گشنیز، جامن، جدوار، جوزبوا، چای، خولنجان، ریحان، ریواس، زردک، زرنباد، زعفران، زمرد، سنجد، سیب، شکوفه پنبه، صندل سفید، طلا، عود، کافور، کهربا، گل گاوزبان، گل محمدی، مروارید، مشک، موز، نارنج و… .

 

مُقَرّح: دوایی می گویند که به دلیل داشتن تندی و حرارت زیاد، روی بدن زخم ایجاد می کند؛ مانند آهک، پیاز، آرسنیک، سیر، شیرعشر، عسل بلادر، فضله کبوتر و… .

 

مُقَطِّع: دوایی که به سبب داشتن قوت حرارت، لطافت و نفوذپذیری، بین خلط لزج و سطح عضو نفوذ کرده، و بدون تصرف در قوام خلط، آن را دفع می‌کند؛ مانند پیاز، حنظل، خردل، زراوند، سکنجبین و… .

 

مُقَوّی: دوایی که قوام، مزاج و حرارت عضو را تعدیل می‌کند، لذا مانع ورود فضولات و آفات به آن می شود و به عضو قوت می بخشد؛ مانند ابریشم، به، دارچین، روغن گل محمدی، زعفران، شیرعسل، کندر، نمک و… .

 

مُقَیِّء: دوایی که به سبب قوت حرارت خود، اخلاط غلیظ و جمع شده در مجاری غذا و معده را رقیق، و به وسیله قی دفع می‌کند؛ مانند تخم ترب، تخم‌کتان، تنباکو، زاج، عشر، توتیای هندی، کشته مس و… .

 

مُلَذِّذ: دوایی که باعث افزایش لذت در رابطه جنسی می شود؛ مانند جیوه، دارچین، زعفران، زنجبیل، عاقرقرحا، کافور، کبابه چینی، کشمش، میخک و… .

 

مُلَطِّف: دوایی که لطافت ایجاد می کند؛ مانند انجیر، بابونه، پونه، پیاز، خرزهره، ریشه بنفشه، زراوند، زنیان، زوفا، سرکه، سعد، سلیخه، سیر، عاقرقرحا و… .

 

مُلَیِّن: دوایی که با قوت حرارت معتدله و رطوبت خود،  محتویات معده و امعاء را بیرون می راند و یبوست را از بین می برد و به دو گونه منضج و مزلق است؛ مانند انبه، برگ گاوزبان، تره، تمر‌هندی، خارخسک، خاکشیر، ختمی، خربزه، دارچین، زردک، شکرتیغال، شیر خشت، کاسنی، کتیرا، کلم، گل گاوزبان، گردو، گل محمدی تازه، گلابی، لوبیاسفید، تخم خیارشنبر، موز، نارنگی، نخود و… .

 

مُمْسِک: دوایی که انزال منی را هنگام رابطه جنسی به تأخیر می‌اندازد؛ مانند بزرالبنج، تاتوره، جوز بوا، خشخاش، دارچین، زعفران، زنجبیل، عاقرقرحا، فلفل سیاه، کافور، مشک، مصطکی، میخک و… .

 

مُنَبِّت شَعر: دوایی که باعث رویش مجدد مو میشود؛ مانند برگ سرو، برگ نخود، پیاز عنصل، ختمی، روغن زرده تخم مرغ، روغن نارگیل، لعاب ماش و… .

 

منبت لَحْم: دوایی که مزاج خون را وارد شده در جراحت را معتدل و خشک نگه می دارد تا به گوشت جدید و صالح تبدیل شود؛ مانند آناناس، ختمی، خون سیاوشان، روغن آمله، روغن زرده تخم مرغ، روغن نارگیل، کتیرا، کنجد سفید، کنجد سیاه، ماش و… .

 

مُنَشِّط: دوایی که به دلیل داشتن لطافت، مزاج، اخلاط، روح حیوانی و نفسانی را تعدیل و تلطیف می‌کند و به بدن نشاط می بخشد؛ مانند پیچ امین الدوله، تانبول، عصاره خشخاش، زعفران و… .

 

مُنضِج: دوایی که قوام اخلاط را تعدیل کند و آنها را قابل دفع سازد؛ به طوری که رقیق را غلیظ، یا غلیظ را رقیق کند؛ مانند خارخسک، ختمی، خشخاش، دارچین، سلیخه، سیاه دانه، شنبلیله، کلم، کندر، لادن، نیم و… .

 

مُنَعِّظ: دوایی که باعث نعوظ می شود؛ مانند بسباسه، آب تره، جدوار، زردک، کشته آرسنیک، فرنجمشک، قرصعنه، کچوله، کشته طلا و… .

 

مُنَفِّث: دوایی که خروج خلط سینه را آسان می کند و تقریباً معادل خلط آور است؛ مانند آویشن، اشق، انجیر، ایرسا، بادام‌تلخ، باقلا، پسته، پنبه، پیاز، پیاز عنصل، تنباکو، زاج، عسل، فلفل سیاه، کاکوتی، کریلا، نمک و… .

 

مُنَفِّخ: دعوایی که به علت داشتن رطوبت غلیظه، هنگام اثر حرارت غریزی روی آن، سریع به ریاح تبدیل شده و نفخ ایجاد می کند؛ مانند باقلا، بامیه، پیاز، جامن، چغندر، شلغم، عدس، کتیرا، کلم، گندم، گوشت، لوبیا، نارنگی، نخود و… .

 

مُنَوِّم: دوایی که خواب آور است؛ مانند بادام، بنفشه، خشخاش، روغن نیلوفر آبی، ریحان، زعفران، سیب، کاهو، گشنیز و… .

 

مُوَلِّد خون: دوایی که باعث تولید خون می‌شود؛ مانند آناناس، انبه، انگور، برنج، پیاز، تخم مرغ عسلی، توت سفید، جو، رطب، عدس، عناب، کاهو، کشته فولاد، کلم، گندم، موز، نارگیل، نخود، نیشکر و… .

 

مولد مَنی: دوایی که سبب تولید منی می‌شود؛ مانند بامیه، برنج، پنبه دانه، آب تره، توت سفید، ثعلب، چلغوزه، زردک، شقاقل، شلغم، گیاه بهمن، لوبیا، مار‌چوبه، ماش، مغز بادام، موز، موصلی سفید، نارگیل، و نخود و… .

 

مُهَزِّل: دوایی که باعث لاغری میشود؛ مانند بادنجان، رال، زیره، سندروس، لاک و… .

 

هاضِم: دوایی که باعث هضم غذا و افزایش اشتها می شود و غذا را جزء بدن می سازد؛ مانند آناناس، بسباسه، آب تره، تره، جعفری، رازیانه، ریحان، زنجبیل، زنیان، زیره سیاه، سرکه، سقز، عسل، عود، فرنجمشک، قرصعنه، کرفس، گلابی، نمک و… .

 

اصطلاحات دارویی

آبْزَن:(اسم). ظرفی فلزی، چوبی یا سفالی است به اندازه قامت انسان و با سرپوشی سوراخ دار. بیمار در آن می نشیند یا می ایستد و سرش را از سوراخ آن بیرون می آورد؛ درون این ظرف، آب گرم به همراه ادویه خاص یا جوشانده آن ادویه را می ریزند تا بخار آن به بدن بیمار برسد. امروزه آبزن به دوا یا جوشانده ای گفته می شود که درون آن می نشینند و یا به روش‌های مختلف، آن را روی عضو نگه می دارند.

اِکتِحال: (فعل). کشیدن دوایی خاص به صورت سرمه به چشم.

اِنکِباب: (فعل). نگاه داشتن عضو در بخارِ جوشانده ادویه ای خاص.

بُخور: (اسم). دوایی که روی جسمی بسیار داغ می گذارند تا بوی آن استشمام شود یا دود آن به عضو برسد.

بُرود: (اسم). دوایی که با آب گیاهانی خاص، ترکیب می کنند؛ سپس آن را خشک کرده و می سایند و به صورت سرمه به چشم می کشند یا مثل ذرور در چشم می ریزند.

پاشویه: (اسم). آب گرمِ خالص یا مخلوط با ادویه ای خاص که در ظرفی بزرگ و عمیق می‌ریزند و پای بیمار را با آن می شویند.

تَدهین: (فعل). چرب کردن عضوی از بدن با روغن نیمه گرم.

تَصعید: (فعل). جدا کردن اجزای لطیف برخی مفردات، مانند جیوه.

تَعلیق: (فعل). آویزان کردن دوا به گردن یا عضوی از بدن.

تَکلیس: (فعل). کشته سازی. حرارت دادن فلز یا سنگی خاص، تا اندازه‌ای که پس از ساییدن، کاملاً به شکل غبار در آید.

تَکمید: (فعل). ریختن ادویه خشک در کیسه، گرم کردن و سپس بستن آن بر عضو بیمار.

تَمریخ: (فعل). مالیدن دوای مایع یا روغن روی اعضای بدن.

حُقنِه: (فعل). رساندن دوای مایع از راه مقعد به داخل روده یا از طریق فرج به رحم.

ذَرور: (اسم). پودر دوای خشک که روی زخم یا داخل چشم می پاشند.

سَعوط: (اسم). دوای مایع که در بینی می چکانند.

سَفوف: (اسم). پودر غربال شده دارویی که در کف دست ریخته و خورده شود.

سُکوب: (فعل). ریختن آب نیمه گرم یا جوشانده دوا با وقفه بر عضو، زمانی که بیمار طاقت نطول را نداشته باشد.

سَنون: (اسم). پودر دوایی که به دندان می مالند یا روی آن می ریزند.

شافِه: (اسم). شاف یا شیاف. دوایی جامد که با روغن چرب کرده یا به صورت خشک در مقعد یا فرج فرو می کنند یا با آب، تر کرده و به چشم می کشند.

شَموم: (اسم). دوایی که آن را استشمام می کنند.

ضِماد: (اسم). دوایی غلیظ و خمیری شکل که به صورت ضخیم، روی عضو بیمار می‌مانند یا می‌بندند.

طِلاء: (اسم). دوایی رقیق که به صورت نازک روی عضو بیمار می مالند.

عَطوس: (اسم). دوایی که استشمام آن یا ریختن آن در بینی، باعث عطسه می‌شود.

غَرغَره: (فعل). گرداندن آب یا دوایی رقیق در گلو.

فَتیله: (اسم). دوایی که به شکلی باریک و کشیده ساخته می‌شود و در مقعد فرو می‌کنند. فتیله، گاهی برای فرج، گوش، بینی و حتی لای زخم نیز استفاده می‌شود.

فَرزَجِه: (اسم). ادویه تر یا پودر ادویه خشک که به تکه پارچه ای مرطوب می آلایند و در فرج زن قرار می دهند.

قُطور: (فعل). چکاندن دوای مایع در گوش، چشم، بینی یا ناف.

کُحل: (اسم). دوایی که به صورت سرمه به چشم می کشند.

کِماد: (اسم). دوایی که به صورت گرم برعضو می بندند.

لَعوق: (اسم). دوای مرکب و غلیظ که به صورت انگشت پیچ، اندک اندک می لیسند.

مَضمَضه: (فعل). گرداندن آب یا دوایی رقیق در دهان.

مَطبوخ: (اسم). دوایی که در آب بجوشانند یا بپزند، سپس مالیده و صاف کرده، آب آن را استعمال کنند.

نَشوق: (اسم). دوای مایعی که با عسل مخلوط میکنند و در بینی می چکانند.

نَطول: (اسم). آب جوشانده دارویی که از فاصله ی یک وجبی تا یک متری، به آهستگی و بی وقفه، بر عضو می ریزند.

نُطول: (فعل). ریختن نَطول بر عضوی خاص.

نَفوخ: (اسم). دوای خشکی که به صورت پودر در بینی می ریزند.

 

اصطلاحات اعضای بدن

اَحشاء: اعضای داخلی شکم؛ کبد، معده، روده ها، طحال، کلیه ها، مثانه و کیسه صفرا.
اِحلیل: محل خروج ادرارِ انسان.
اُرْبیّه: کشاله ران.
اُصْبَع: انگشت.
اَمعاء: روده ها.
اُنثَیان: بیضه ها.
اَنف: بینی.
بِنصِر: چهارمین انگشت ازطرف شست؛ انگشت حلقه.
جَفن: پلک چشم؛ اجفان: پلک ها.
جِگر: کبد.
حَشْفِه: سر آلت تناسلی مرد.
حَنَک: سقف دهان، کام.
خُصیِه: بیضه.
خِنصِر: انگشت کوچک.
خَیشوم: انتهای مجرای بینی.
دِل: قلب.
دِماغ: مغز.
ذَقَن: چانه.
سِپُرز: طحال.
سِنّ: دندان؛ اَسنان: دندانها.
شُش: ریه.
شَعْر: مو.
ضِرْس: دندان، به ویژه دندان آسیاب.
عانِه: محل رویش مو در قسمت بالای آلت تناسلی و زیر ناف؛ زِهار.
عِرْق: رگ. وریدهای خونی.
عَظْم: استخوان؛ عِظام: استخوان ها.
قِحف: استخوان کاسه سر، آهیانه.
قَصَبه ریه: نای.
قضیب: آلت تناسلی مرد.
گُردِه: کلیه، قلوه.
لَهات: زبان کوچک، لهاة.
ماءُالاَصْفَر: صفرایی که از طریق ادرار دفع میشود، زردآب.
ماساریقا: روده بند.
مَراره: کیسه صفرا، زَهره.
مَشیمِه: پرده‌ای است در رحم زن که جنین را می‌پوشاند و هنگام زایمان، همراه نوزاد از رحم خارج میشود.
وَرَک: کفل، سُرَین.
یافوخ: ملاج.

 

اصطلاحات بیماری ها

آتَشَک: سِفلیس.
آکِله: جذام، خوره.
اِبریّه: شوره سر، سبوسه سر.
اَحْوَلی: لوچی، دوبینی.
اِخْتِلاج: نوعی تشنج بسیار خفیف است که عضوی از بدن به صورت غیر ارادی منقبض می‌شود؛ مثلاً پریدن پلک چشم.
اِخْتِناق: خفگی.
اِخْتِناقِ رَحِم: نوعی بیماری شبیه صرع و غشی است؛ این بیماری اغلب در زنانی بروز می کند که عادت ماهانه شان به مدت طولانی بند آمده یا زنان بی شوهری که میل به جماع دارند ولی برقراری رابطه جنسی برایشان ممکن نیست.
اِسْتِرْخاء: سستی اعضا.
اِسْتِسْقاء: اجتماع ماءالاصفر در بطن.
استسقای زِقّی: نوعی استسقاء که تورم شکم و بیرون زدگی ناف را در پی دارد و هنگام تحرک، از شکم بیمار صدای غلغل آب شنیده می شود.
استسقای طبلی: نوعی استسقا که بر اثر تجمع آب در شکم، باعث تورم آن می شود. در این حالت اگر به آرامی به شکم بیمار ضربه بزنید، صدای طبل می شنوید.
استسقای کبدی: استسقای ناشی از کیست های آبکی روی کبدی.
استسقای لَحْمی: تورم تمام بدن ناشی از تورم سخت کبد.
اَعیاء: خستگی و ضعفی که بر مفاصل و عضلات عارض می‌شود.
اُم الصِّبْیان: صرع صفراوی اطفال.
اِنضمام فَم رحم: چسبیدگی دهانه رحم.
ایلاوُس: نوعی قولنج روده ای.
باسورالأنف: پولیپ بینی.
بَحْت الصُّوت: گرفتگی صدا.
بَرسام: التهاب پرده میان معده و کبد، نوعی ذات الجنب.
بَرَش: نقطه های ریز و سیاه رنگ که معمولاً در صورت ایجاد می شود.
بِلادت: کندذهنی.
بِلاهت: نادانی، بی عقلی.
بول در فِراش: شب ادراری.
بُهر: تنگی نفس ناشی از ریزش مواد به شرایین ریه.
بَهَق: لکه های سیاه و سفید پوستی.
بَیاض: سفیدی که روی سیاهی چشم ایجاد می شود.
پیوره: نوعی بیماری عفونی لثه است که از پایه دندان ها خونابه می آید و دهان، بدبو و متعفن میشود.
تب رِبْع: تب سوداوی که دو روز در میان ظاهر می شود.
تب غِبّ: تب صفراوی که یک روز در میان ظاهر می شود.
تُخَمِه: سوء هاضمه ای که غذا بدون تغییر و هضم شدن، دفع می شود.
تَرَهُّل: نرمی و سستی گوشت بدن.
تَشَقق مو: عارضه ای که باعث میشود نوک موهای سر، دو شقه شود.
تَقطیرالبول: عارضه ای است که باعث می شود ادرار، قطره قطره و به سختی دفع شود.
ثَقْب الاَسنان: پوسیدگی دندان ها که منجر به سوراخ شدنِ آن می‌شود.
ثِقْل سامعه: سنگینی گوش.
ثُؤلول: زگیل؛ ثَآلیل: زگیل‌ها.
جُحوظ: بر آمدگی حدقه چشم.
جُدَری: نوعی آبله ریشه دار که در تمام بدن عارض می شود.
جَرَب: جوش های بسیار ریز و قرمز رنگ که باعث سوزش و خارش پوست می شود و بیشتر در دست پدید می آید. جرب دو نوع دارد: جرب خشک و جرب تر.
جرب مُتَقَرّح: جربی که باعث زخم شدن و ریش ریش شدن پوست می شود.
جُمود: نوعی بیماری که به صورت ناگهانی عارض می‌شود و انسان در همان حالتی که هست باقی می‌ماند؛ چه ایستاده، چه نشسته و چه در حالت خواب.
حَبْس البول: بند آمدن ادرار.
حدیث نَفْس: نوعی بیماری که انسان با خودش صحبت می کند.
حُرْقَة البول: سوزش مجاری ادرار هنگام دفع آن.
حَصْبه: تیفوئید. نوعی بیماری عفونی که با تب بالا همراه است.
حَصَف: جرب خشک. جوش های ریز و قرمز رنگ پوستی که هنگام تعریق در هوای گرم پدید می‌آید و با سوزش همراه است.
حِکِّه: بیماری پوستی که با خارش شدید بدن همراه است.
حُمّیٰ: تب.
خَدَر: نقص یا باطل شدن حس لمس اعضای بدن؛ خواب رفتگی.
خُراج: ورم گرم و چرکین، دمل.
خَفَقان: تپش قلب.
خَنازیر: نوعی بیماری که به سبب آن، غده هایی سخت و کیسه شکل در گردن و زیر گلو ایجاد می‌شود و این غده ها معمولاً به زخم های عفونی تبدیل می شوند.
خُنّاق: دیفتری.
داءُالثَّعْلَب: نوعی بیماری که باعث ریزش قسمتی از موی سر یا ابرو می شود.
داءُالحَیِّه: نوعی بیماری که پوست بدن، سخت و بد شکل شده، سطح آن از فلس هایی خشک و تیره شبیه فلس مار پوشیده می شود.
داءُالفیل: فیل پایی. نوعی بیماری که باعث تورم ساق و مچ پا می شود.
داخِس: ورمی سفت در قسمت ته ناخن که باعث درد می شود.
دُبَیله: نوعی ورم عفونی، گِرد و غده شکل که از دمل بزرگ تر است.
دَوار: سرگیجه.
دَویّ: صدای گوش با صدای بم.
ذاتُ الجَنْب: ورم و التهاب گرم پرده‌های میان قلب و‏ معده.
ذات‌ُالرّیِه: نوعی التهاب و زخم در ریه.
رَبْو: نوعی تنگی نفس.
رُعاف: خون ریزی بینی.
رَمَد: نوعی ورم گرم ملتحمه چشم است.
زَحیر: دل پیچه شدید همراه با دفع خلط لزج مخاطی.
زَلَق الاَمْعاء: لیز شدن روده ها. نوعی بیماری که غذا در روده ها باقی نمی ماند و بدون اینکه جذب شود، دفع می شود.
سُبات: نوعی بیماری است که به دلیل تجمع سیلان اخلاط سرد در مغز، بیمار به خوابی عمیق فرو می‌رود و به دشواری بیدار شود.
سَبَل: نوعی بیماری چشم که در آن، غشایی روی ملتحمه و قرنیه چشم ایجاد می شود.
سَدَر: نوعی سرگیجه که هنگام برخاستن از جا عارض می‌شود و با تاریکی چشم همراه است.
سَرْسام: مننژیت. ورمی که در پرده های مغز یا خود مغز و یا هر دوی آنها ایجاد می‌شود و با تشنج، حواس پرتی، تب، درد شدید و استفراغ همراه است.
سُعال: سرفه.
سَعْفِه: زخمی که روی پوست سر و صورت ایجاد و باعث ریزش مو می شود. سعفه بر دو نوع است: سعفه رطبه که از آن چرک بیرون می آید، و سعفه یابسه که شوره های سفید تولید می کند.
سُلاق: سرخ شدن و ضخیم شدن کناره های پلک چشم که در صورت عدم درمان، باعث ریزش مژه ها می شود.
سَلِس البول: بی اختیاری ادرار.
سَلْعِه: ورم های غلیظ از جنس چربی که بین پوست و گوشت بدن ایجاد می شود.
سوءالقِنْیِه: سوء مزاج کبدی که عوارضی شبیه استسقاء از خود نشان می‌دهد و مقدمه استسقاء است.
سوزاک: نوعی بیماری مقاربتی که باعث سوزش، زخم و ترشح عفونت از مجاری ادرار می شود.
سَهَر: بی خوابی شدید.
شِبه حصبه: پاراتیفوئید.
شِرْناق: نوعی زائده غیر متحرک و چسبنده از جنس چربی است که در پلک بالای چشم ظاهر می شود و باعث سنگینی آن می گردد.
شَریٰ: جوش های ریز و گاه بزرگ که در همه بدن ایجاد می شود و با خارش و اضطراب همراه است.
شَعیرِه: ورمی سفت، کشیده و قرمز رنگ است که در کناره پلک چشم ایجاد می شود.
شِقاق مقعد: نوعی بواسیر مقعد که با تَرَک همراه است.
شَقیقه: سردردی که در نیمی از سر و صورت بروز می کند.
شَوصِه: نوعی ذات الجنب شدید که باعث التهاب و ورم قسمت زیر پرده حاجز می‌شود و شخص بیمار، نمی تواند بخوابد و حرکت کند.
صُبارا: نوعی جنون سوداوی که با سرسام صفراوی همراه است.
صُداع: سردرد.
ضیق النَّفَس: تنگی نفس.
طَرْفه: نقطه یا لکه خونیِ تازه یا خون مردگی که بر اثر بیماری‌های شدید، ضرب خوردگی یا پارگی رگ های چشم ایجاد می‌شود.
طَنین: صدای گوش با صدای زیر.
ظَفَرِه: ناخنه.
عِرْق النِساء: سیاتیک؛ عصبی است که از بالای کفل تا پایین پا و انگشتان آن ادامه دارد و به درد عارض بر آن نیز اصطلاحاً عرق النساء می گویند.
عُسْر البول: دشواری تخلیه ادرار.
غَثَیان: حالت تهوع، دل آشوب.
غَرْب: نوعیعی ورم در قسمت گوشه داخلی چشم که باعث آب ریزش بی اختیار و پیوسته آن می‌شود.
غِشاوِه: پردهای است که روی چشم ایجاد شده و باعث تاریکی دید می شود.
فُواق: سکسکه.
قانْقَریا: فانقاریا؛ فساد و سیاهی بخشی از عضله یا استخوان که باعث عفونت و گندیدگی عضو می‌شود.
قَراقِر: صدای شکم، قار و قور شکم.
قُشْعَریرِه: لرزش بدن، انقباض پوست و راست شدن موی بدن بر اثر سرما یا ترس.
قُطْرُب: نوعی مالیخولیا که باعث می‌شود بیمار، آرام و قرار نداشته باشد، پیوسته مردد باشد و حرکاتی سریع و بی‌نظم از خود نشان دهد؛ در این حالت، بیمار به شدت بد اخلاق می‌شود و فکر می‌کند که بقیه قصد کشتن وی را دارند.
قُلاع: زخمی است که در دهان و روی زبان ایجاد می شود و رفته رفته گسترش می یابد.
قُوبا: خشونتی است که در روی ظاهر پوست ایجاد می شود و باعث خارش شدید و لایه لایه شدن آن می گردد.
قَیْلةالأمعاء: نوعی فتق بیضه که قسمتی از روده ها وارد کیسه بیضه می شود.
قیلةالرّیح: نوعی فتق بیضه که مقداری ریح در کیسه بیضه جمع می شود.
قیلةالماء: نوعی فتق بیضه که مقداری آب در کیسه بیضه جمع می شود.
کَرْب: اضطراب.
کَفْگیرَک: نوعی بیماری پوستیِ واگیردار که باعث زخم پوست و انتشار آن می شود.
کَلَف: کک و مک؛ نوعی بیماری پوستی که معمولاً روی گونه ها ایجاد می شود و به صورت لکه هایی تیره ظاهر می گردد.
کُمْنِه: نوعی بیماری چشم که باعث ضعف قوت بینایی، تار و کدر شدن دید، تغییر رنگ طبقات چشم و خارش آن می‌شود.
لیثَرْغُس: نوعی فراموشی که بر اثر ورم بلغمیِ عفونی مغز یا پرده های آن به وجود می آید.
ماشَرا: ورمی از جنس خونی و صفراویِ مرکب که روی پوست ایجاد می شود.
مالیخولیا: سوء مزاج سوداوی که باعث می شود افکار بیمار از حالت طبیعی خارج شود و آثاری چون توهم، ترس، توحش و پریشانیِ روحِ نفسانی بر او غالب گردد.
مَغَص: دل پیچه.
ناخُنِه: نوعی زائده چشمی شبیه ناخن، از جنس بلغم غلیظ که در گوشه چشم پدید می آید و تا وسط چشم را نیز فرا می گیرد، و سبب نابینایی میشود.
نَزْف الدَّم: خون ریزی.
نَفْث الدَّم: خون ریزی از دهان و آلات تنفسی.
نَزْلِه: ریختن فضولات سر به حلق.
نَفَس اِنْتِصاب: نوعی بیماری که باعث سختیِ نفس می شود و بیمار باید راست بنشیند و گردنش را صاف کند تا بتواند به راحتی نفس بکشد.
نَمَش: نقطه ها و لکه های قرمز رنگ که روی پوست ایجاد می شود.
نَواسیر: جمع ناسور؛ زخم کهنه و عمیق که از آن، چرک آب بیرون می آید، به ویژه در مقعد.
وَثْی: لغزش استخوان از مفصل، بدون آنکه کاملاً از جای خود بیرون آید.
وَجَع: درد.
وَرْدینَج: نوعی ورم بزرگ در چشم که باعث می شود پرده ملتحمه، قرنیه را بپوشاند.
هُزال: لاغری.
هَیْضِه: اسهال و استفراغ شدید.

سلمان مومن زاده
درباره سلمان مومن زاده

من محقق و مدرس طب سنتی هستم. در دانشگاه علوم پزشکی اراک در رشته تاریخ پزشکی از اساتید طب سنتی ایران بهره بردم و سالها در میدان تجربه نیز راه پیموده ام و اکنون برآنم که تجربیات خود را در اختیار شما قرار دهم.

نوشته‌های بیشتر از سلمان مومن زاده
قبلی مصارف درمانی زردک یا هویج ایرانی در طب سنتی
بعدی چطور با استفاده از طب سنتی کارکرد مغز را زیاد کنیم؟

10 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • ایوب مهربانی گفت:
    1404-04-03 در 22:08

    خیلی عالی و کاربردی بود
    اجرکم عندالله

    پاسخ
  • ناشناس گفت:
    1403-10-06 در 16:39

    با سلام
    واقعا عالی

    پاسخ
    • سلمان مومن زاده سلمان مومن زاده گفت:
      1403-10-21 در 10:52

      ممنون از نظرتون

      پاسخ
  • آتیه دویقون گفت:
    1403-10-03 در 14:23

    خیلی عالی و خیلی مفید بود
    خداوند بری شما عجر دهد

    پاسخ
    • سلمان مومن زاده سلمان مومن زاده گفت:
      1403-10-21 در 10:53

      سلامت باشید

      پاسخ
  • ناشناس گفت:
    1403-08-01 در 17:32

    عالی

    پاسخ
  • محمد مرادی گفت:
    1402-11-14 در 00:25

    درود بر شما بسیار مفید اصولی و کامل بود
    ممنونم برادر گرامی

    پاسخ
    • سلمان مومن زاده سلمان مومن زاده گفت:
      1402-11-14 در 10:33

      ممنون از نظرتون موفق باشید.

      پاسخ
  • م فرهانی گفت:
    1402-06-12 در 12:28

    واقعا خدا خیرتون بده به خاطر زحمتی که کشیدید برای این مقاله مفید و عالی و جمع آوری معلومات .از خدا بهترین اجرو ثواب رو براتون آرزومندم.

    پاسخ
    • سلمان مومن زاده سلمان مومن زاده گفت:
      1402-08-16 در 11:18

      سلامت باشید. وظیفه‌س

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

آزمون هوشمند تشخیص و درمان
آزمون هوشمند تشخیص و درمان (اینجا کلیک کنید)
خرید محصولات طب سنتی
فروشگاه آنلاین طبیس
فروشگاه آنلاین طبیس
نوشته های اخیر
  • تمرین کگل برای تقویت عضلات لگنی
  • قوی ترین درمانهای مشکلات جنسی آقایان: تقویت جنسی، ضعف نعوظ
  • پیشگیری و درمان بیماری و مشکلات در سفر اربعین
  • آزمون هوشمند طب سنتی برای تشخیص و درمان
  • برنامه درمانی واریکوسل، مطابق با مزاج بلغمی

لوگو طبیس

طبیس، یک مجموعه آموزشی – مشاوره‌ای در زمینه طب اسلامی ایرانی است که با هدف جامعیت بخشیدن به مطالب طبی فعالیت می‌کند. تولید دوره‌های آموزشی جامع، جمع‌آوری درمان‌های محلی و جمع‌بندی خواص گیاهان دارویی از فعالیت‌های پیرو همین هدف است.

 

دسترسی سریع
  • دوره‌های آموزشی
  • تماس با طبیس
  • درباره طبیس
  • قوانین سایت


استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع ایرادی ندارد.
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://tebbis.ir/?p=2837
ورود
استفاده از موبایل
استفاده از نام کاربری
آیا هنوز عضو نیستید؟ اکنون عضو شوید
بازنشانی رمز عبور
استفاده از موبایل
استفاده از نام کاربری
عضویت
قبلا عضو شدید؟ اکنون وارد شوید
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.
آزمون هوشمند طب سنتی

آزمون هوشمند
تشخیص و درمان

تشخیص دقیق مزاج و علت بیماری شما
بهترین درمان بر اساس مزاج و علت بیماری شما
بر پایه طب سنتی ایران و اسلام

ورود به آزمون هوشمند طب سنتی
آزمون هوشمند چیه؟